راپنزل کوچولو
سلام دوستای خوبم
امروز می خوام براتون یه داستان تعریف کنم
یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود...
روز 26 تیر سال 1383 دقیقا ساعت 2:30 نصف شب (بامداد 26 تیر ) ، یه پری کوچولو زمینی شد
یه دختر خوشگل و نازنازی با موهای طلایی و مهربون
از اون روز به بعداون دختر کوچولو ی مو طلایی ، راپنزل مامان و باباش شد.
حالا دقیقا 12 سال از اون روز میگذره و راپنزل کوچولو بزرگ شده
دینگ دینگ...
هورااااااااااااااااااااا...
بچه ها به نظرتون صدایه چیه؟
انگار صدا از ادامه میاد...
بریم ادامه ببینیم چه خبره...
واااااااااااااااای بچه هاااا تولده ه ه ه ه
تولد راپنزل کوچولو یعنــــــــــی....
.
.
.
.
.
.
برو پایین تر
.
.
.
.
.
پایین تر
.
.
.
.
.
دیگه داری میرسی
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
مـــــــــــــــــــــــــــــــــن
تولد تولد تولدم مبارک
مبارک مبارک تولدم مبارک
هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
بچه ها بیاین شمع هارو فوت کنیم
اول آرزو می کنم
آماده
فوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووت
حالا بریم کادو هارو باز کنیم
وااااااااااااااااااای چه قدر کادو
خوووووووووووووووووب دیگه وقت کیکه
اینم از کیک تولدم
بفرمایید نوش جون
به به
من عـــــــــــــاشق کیک شکلاتیم
دستت درد نکنه بابا جون
خووووووووووووووووووووب
دیگه وقت شادیه
یوهوووووووووووووووووووووووووووووو
انشاء ا... تولد شما
دلاتون شاد باشه و زندگیتون زیبا
تازه تولد داداش دوست خوبم نسیم جون که چند روز پیش بود رو هم بهش تبریک میگم
آقا صدرا کوچولو هم تیر ماهی شد
زنده باد تیر ماهیاااااااااااااااا
خوووووووووووووووب
اینم از تولد مـــــــن
خوب بود بچه ها
بهتون خوش گذشت
به من که خیلی خوش گذشت
نظرت و درباره ی تولدم بگو
خیلی دوستون دارم
شاد باشین همیشه